مدیریت استرس (متن قسمت ۱ پادکست)

تو فصل اول پادکست لم، راجع به مهارت‌هایی صحبت میشه که مربوط به خود ما هستند و با شناخت اونها می‌تونیم زندگی رو به شکل بهتری پیش ببریم. قسمت اول از این فصل هم راجع به موضوع مهم «مدیریت استرس» صحبت کردیم تا با شناسایی منشاء استرس و شیوه‌های کنترل اون، بتونیم در مواجه با اون عملکرد بهتری داشته باشیم و با یک آسیب شناسی مختصر و به کار بردن راهکارها، تا جای ممکن اون استرس رو خنثی کنیم.

لینک تدتاک معرفی شده در این قسمت

ممنون از آذین برای تدوین صدا و ممنون از آرین برای طراحی پوستر این اپیزود.

اگر مایل به شنیدن این اپیزود هستید می‌تونید در سایت، کست‌باکس یا تلگرام این کار رو انجام بدید. متن اپیزود در ادامه در دسترس شماست:


آرمان: سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه. من آرمان هستم و با قسمت اول پادکست لم با شماییم.

امیر:سلام به همه منم امیرم و با عذر خواهی اومدم بابت اینکه ما قرار بود هر هفته چهارشنبه ها ساعت ۹ این پادکست منتشر کنیم. ولی این قسمت اول بابت یه سفر پیش بینی نشده ای که برای من پیش اومد و نمیشد کنسلش کرد به تاخیر افتاد ولی قول میدیم که دیگه این اتفاق نیفته.

آرمان: فکر کنم تو این چند ماه، این اولین باری باشه که تو چند روز پیاپی تهران نبودی.

امیر: آره خودمم تعجب کردم. واقعا سختم بود. یک هفته ۱۰ روز تهران نبودم، بعد خیلی سخت گذشت. خب این قسمت فکر کنم قراره راجبه مدیریت استرس صحبت کنیم.

آرمان:دقیقاً، قسمت قبلی لم قسمت صفر بود و موضوعی نداشت. ما لمو معرفی کردیم و گفتیم که قراره چیکار بکنیم تو این پادکست. توی فصل‌بندی که انجام دادیم برای لم، سه تا فصل در نظر گرفتیم فعلا که فصل اول راجع به مهارت های فردیه، چیزایی که به خودمون مربوطه، فصل دوم راجع به مهارت با بقیست، یعنی ارتباط با بقیه مهارت‌هایی که لازم داریم با بقیه ارتباط برقرار بکنیم و فصل سوم هم مربوط به مهارت‌های کاری بود. توی فصل اول که مربوط به مهارتهای فردیه موضوعات مختلفی داریم که می‌خوایم صحبت بکنیم؛ مثل تصمیم گیری، اعتماد به نفس، یادگیری چیزهای جدید، مدیریت استرس. توی صحبتی که ما باهم کردیم به این نتیجه رسیدیم که مدیریت استرس خیلی جذابه و چه بهتر که اصلا با این شروع بکنیم پادکست رو. مدیریت استرس خودش یه دنیاییه. یه سری موضوعات مهم داره، یه سری مقالات و تد و ویدیو و همه چیزهای مختلف هست راجع بهش. ولی فرم های مختلفی داره این استرسه که همه به نوعی تجربه کردیم. میتونه این استرسه شخصی باشه، میتونه کاری باشی، میتونه خانوادگی باشه که هر کدوم راهکارهای خودش رو داره. یه سری راهکار کلی داریم واسه ی کنترلش، یه سری راهکار تخصصی مربوط به اون استرسه که امروز راجبش صحبت می‌کنیم.

امیر:درسته کاملا، ولی جدای از این که این استرسا منشا مختلف دارند. حالا ممکنه کاری باشه، از اجتماع بیاد، شخصی باشه، نکته ی جالبش اینه که در نهایت اتفاقی که داره تو بدن میفته و ما بهش میگیم من الان استرس دارم، حالا استرس راحت تره به انگلیسی [در واقع او با تلفظ انگلیسی استرس را تکرار کرد] ولی ما استرس [به تلفظ فارسی] راحت تریم، اتفاقه یکیه و ما البته پزشک نیستیم و صحبتایی هم که داریم میکنیم صحبت پزشکی نیست و توصیه روانشناسی نیست ولی حالا از روی علاقمون داریم این صحبتو میکنیم. اگه موافق باشی من به سبب علاقه ای که به روانشناسی تکاملی دارم و اینکه ما چه سیری رو گذروندیم که الان اینجاییم و تقریبا همه چی رو میشه با این موضوع تفسیر کرد. یه صحبت بکنیم راجع به اینکه استرس چیه؟ و چه جوری داره اتفاق می افته؟ ببین ماجرا خیلی سادست. تو خودتو یه انسانی تصور کن ۲۰ هزار سال پیش تو غار یه صدای خش خشی میاد، تو الان نمیدونی که این مثلا ببره؟ پلنگه؟ یه روحیه؟ یه چیزیه که بهش باور داری یا نه [آرمان همزمان: یه چیز خطرناکه]، یه چیز خطرناکیه و تو بدنت برای حالا دو حالت رو باید برای این وضعیت دو حالت رو باید در واقع در پیش بگیره، یا باید آماده مقابله بشه یا باید آماده فرار بشه، این نه فقط تو انسان ها بلکه تو بقیه موجودات هم وجود داره، به همین شکل. حالا این در واقع کاری که میخواد بدنت انجام بده، با چند تا هورمون اتفاق می افته؛ یکیش هورمون کورتیزوله که یه سری وظایف و یه سری تاثیرات داره. یکیش هورمون انسولینه. اینم کن داریم میگیم به سبب این نیست که حالا بخوایم وارد بحث پزشکیش بشیم، جلوتر که می‌خوایم راجع به اینکه چجوری میشه استرس رو مدیریت کرد حرف بزنیم، بهشون برمی‌گردیم. در واقع انسولین کارش اینه که قند رو تبدیل به چربی بکنه، وقتی استرس میگیری این اتفاق داره تو بدنت میفته، علتشم سادست دیگه؛ تو تصور می کردی که ممکنه یک قحطی در پیش باشه و بدنت راه مقابله با در واقع برخوردش با این استرس اینه که قند رو تبدیل به چربی کنه و ذخیره کنید حالا تو استرس های روزمره ما فرقی نمی‌کنه که این استرسه از نوسان بورس داره میاد، داره از یه اتفاق کاری میاد، بدن ما این رو متوجه نمیشه. استرس شرایط شرایطی که نمی‌دونیم چه اتفاقی قراره بیافته در همه حالات یکسانه. این هورمون­ها ترشح میشه و این که میگن استرس باعث چاقی میشه یه علتش اینه که این انسولین داره ترشح میشه و در واقع قندها تبدیل به چربی میشه. کلا این بدن قدیمی ما ساخته نشده برای اینکه این همه اتفاقات عجیب رو هندل بکنه. بریم جلوتر ببینیم که استرس چیه؟ چجوری تاثیر میذاره؟ یکم به تجربیاتمون حرف بزنیم و ببینیم که چه کار باید بکنیم با این دنیای پر از استرس؟!.

آرمان:خیلی هم خوب. من قبل پادکست داشتم گوگل میکردم یه سری موضوعات رو که بیشتر بدونم راجع به استرس و بتونیم صحبت کنیم راجع بهش. معادل فارسی استرس فکر کنم میشه فشار روانی یعنی فشار بیش از حد تحمل آدم. شما دارید توی روتینی زندگی می­کنید. تو یک برنامه مشخصی هر روز کارتو می‌کنی. زندگی شخصیتو داری. یه سری اتفاقات برات میفته که خارج از تصور توئه، یعنی تا به حال باهاش مواجه نشدی و این باعث همون چیزی که تو توضیح دادی. باعث میشه که بدن شروع کنه حالت دفاعی گرفتن و اصلا یه سری مراحل داره. من دیدم نوشته اول اخطار میده که غددت ترشح میشه، اکسیژن بیشتری مصرف می کنی، سوخت و سازت بیشتر میشه [امیر همزمان: دقیقا] و بعد وارد مرحله مقاومت میشه؛ یعنی بدن میخواد مبارزه بکنه با اون اتفاق، بگه که همه چیز طبق رواله، نگران نباش. بستگی داره به اون شدتش و این که چقدر تو بتونی اون رو کنترل بکنی. برای این­که درست کنترل نکنی از پا میفتی، دیگه یه روز دوروز، در نهایت تو رو خسته میکنه، در نهایت مرحله آخر فرسودگیه، یعنی تو اگر که نتونی اون استرسو دفع بکنی، کنار بذاری. دچار یک اضطراب و خستگی روزمره هستی که روی بدنت تاثیر مستقیم می‌ذاره، یعنی شاید پوستت رو خراب بکنه، شاید حتی درست نتونی غذا بخوری، لاغر شی. [امیر همزمان: آره]

امیر: حالا طبق گفته تو این خودش عامل چاقیه ولی فکر کنم که مستثنی هم داریم هم یکی ممکنه بدنش واکنش برعکسی داشته باشه حالا این چیزی که راجع به مقاومت گفتی خودش خیلی قصه بامزه ایه توی استرس البته بامزه که نیست یعنی احتمالا پر از ناراحتی و اذیته ولی صحبت کردن راجع بهش جالبه. ما کلا وقتی استرس می­گیریم اکثر سعی می‌کنیم پنهانش کنیم از بقیه چون فکر می‌کنیم که مثلا نشانه ضعفمونه یا اگه بقیه میفهمن حس بدی بهشون دست میده من یه «تد تاک» داشتم می­دیدم، اسم خانومه هم یادم نیستش، یه خانومی داشت صحبت می‌کرد. حالا توی توضیحاتش می­تونیم بذاریمش [همزمان آرمان: توی توضیحات بیشتر بذاریمش، آره]، آره پیداش می­کنم. صحبتش خیلی جالب بود می­گفت وقتی شما با استرس مواجه میشین، این رو باید به فال نیک بگیرین. این نشانه قدرت بدن تویه. بدنت داره آماده می شه برای این­که با یک اتفاقی روبرو بشه و این اگر نباشه تو احتمالا با اتفاقات مختلفی تا الان از پا در اومده بودی. یه چیزیی که داره تو رو آماده می­کنه و راجع به این حرف می‌زد که اصلا استرس چیزی پنهان کردنی نیست. بعد راجبش صحبت کرد، با بقیه راجع بهش حرف زد و براش فکر راه چاره بود تو کلا بیش­ترین زمانی که تا حالا با استرس مواجه شدی، بیا بریم سر اون نقطه اصلی که [آرمان همزمان: موقعیت های واقعی] آره در موقعیت­های واقعی که بدترین بدترین ها باشه. چی بوده برای تو؟

آرمان: والا من استرس های مختلفی داشتم [ امیر همزمان: چون میدونم که همچنان زنده ای.]، آره [ امیر همزمان: احتمالا ازون موقعیت زنده بیرون اومدی]، دقیقا، حالا این که با چه شدتی و یا چه کیفیتی تونستم [ امیر همزمان: زنده بیرون بیای] کنم خودش، آره. داشتم فکر می­کردم که من تو طول این سال‌ها، من قطعا همش که یادم نمی آید، یه سری استرس بوده که یادم رفته، خیلی هم کما که جدی بوده باشه. دیدم که یکی من دوران مثلا نوجوانی، مثلا موقعی که مدرسه می­رفتم شاید یه استرسی داشتم و یه سری استرس مربوط به زمان حال بود که کاری و بیشتر دغدغه های روزمره کاریم بوده. توی دوره مدرسه میخوام از شروعش از مدرسه بگم که دورانی بود که سنمونم کمتر بود، مثلا 15 16 سالمون بود. من یادمه شبایی که میخواستم کارنامه بگیریم فرداش، حالا من آدم خیلی درسخونی نبودم. درس میخوندم ولی سر کلاس بیشتر یاد می گرفتم. خیلی حالا اونقدر پیگیری نبودم که بخوام مطمئن بشم مطمئن باشم که همه درسارو ۲۰ میگیرم توی دبیرستان و این ها. امتحان می‌دادیم و موقعی که کارنامه میومد و موقعی که پدرم مثلا می­رفت، چون به اولیاء می دادن کارنامه رو، شبش که می‌خوابیدم استرس اینو داشتم که خب این صبح با چه اعدادی، چون یه سری عدد می­چیدن اونجا، ده تا دونه، با چه اعدادی مواجه می‌شم. مثلا ریاضیم یادمه ضعیف بود. گفتم ریاضی چند میشم فردا، تجدید نشم، هشت شم، نه شم، ده شم، پاس بشه، پاس نشه [امیر همزمان: آره] و این اولین لمس جدی من بود که چیزی که الان یادمه استرس، چون که هر سال داشتیم؛ ترم اول، ترم دوم، ترم سوم، امتحانات نهایی و ثلث و این صحبتا و یادمه که این موضوع بود، یعنی دغدغه من بود، چون دغدغه زندگی که نداشتم اون موقع. اون موقع بچه بودیم. بازی می‌کردیم. تفریح می­کردیم. این دغدغهه بود و مشکلاتشم شاید این بود که مثلا بی­خوابی، یعنی خوابم نمی­برد. هیچ راهی هم، نمی­دونستم چجوری هم مدیریتش کنم. گفتم، نمی­دونم اصلا چون که …

امیر: همون و چقدر هم الکی بهت بد میگذره. یکی از بهترین دوره های زندگی تو که اون دوره نوجوانیه و بیرون بری و بازی کنی و ایناست، چقدر به خاطر این فشار الکی بد میگذره. این استرسه هم لزوما تقصیر پدر و مادرا نیست اون موقع دیگه [آرمان همزمان: آره اونا …]. یعنی یک ترند اقتصادی که [آرمان همزمان: اصلا ساختاره…] تورو میبره سمت اینکه، آره، اصلا ساختاره ساخته شده برای این که تو استرس داشته باشی توش [آرمان همزمان: دقیقا] که بری پول خرج بکنی برای این که اون استرسه رو حلش بکنی.

آرمان: تو چی؟ تو الان چیز مهمی؟

امیر: آره، من خیلی. من دوران مدرسه، حالا بخوام راجبشم حرفی بزنم حالا خیلی مهم نیست، برای اینکه اصولاً هیچ کاری نمی تونستم بابتش کنم حتی یکی نمیاد اون موقع بهت این چیزهارو یاد بده. یعنی یکی بیاد بگه که آقا مثلا مدیریت استرس، اصلا خنده داره تصور اینکه یکی بیاد باهت راجع به این چیزا حرف بزنه. من خودم یکی از بدترین استرس هایی که تو همین چند سال اخیر، یه دو سه سال اخیر، تجربه کردم سال ۹۵ بود فکر می‌کنم. یه مشکل قانونی پیش اومده بود برای یکی از سرویس های اینترنتی ما، و منو احضار کرده بودن برای تاریخی، و خب هیچ خطایی مرتکب نشده بودیم به شکل قانونی، ولی تو همیشه این نگرانی رو داری که یک سوء تفاهمی باعث بشه هم خودت هم بچه هایی که تو شرکت دارن می‌‌می‌‌کنند اون بیزینس آسیب ببینه و نکته این بود که من یه تاریخی داشتم که مثلاً سه روز دیگه ساعت ۷ صبح باید توی اون محل باشم. حتی محله رو دیدی نداشتم که کجاست، مثلا چه شکلیه اتاقاش اینا و همین گنگیه هی بیشتر باعث میشه که تو تصور بکنی اونجا یه سری آدمن می خوان ازت بازجویی کنند، یه چراغی اینجوری رو سقف داره هی تکون میخوره و اینا. و این یکی از بدترین چیزایی بود که تجربه کردم و یه بار دیگه هم همین تقریبا سه چهار ماه پیش بود، حالا بعدش میگیم راجبه اینکه چجوری اصلا کنترل شد؟ و چرا اصلا من به این ماجرا علاقمند شدم رفتم سرچ زدم که چه جوری باید این استرسه رو حلش بکنم. چون یه، از بحث خارج نشیم داخل پرانتز بگم، چون کلا استرس یک لوپ معیوبی هم هست دیگه یعنی تو وارد یک چرخه استرس کمی میشی بعد خود اینکه استرس داری و می‌خوای استرسه رو نداشته باشی، دوباره باعث میشه که اون هورمون ها ترشح بشه. هی حالت بدتر و بدتر میشه اگه یه جا این چرخه­هه را قطعش نکنی. راجبه این یه جا چرخه­هه رو قطع کردن جلوتر صحبت می‌کنیم. یه بارم این چند ماهه پیش بود که من یه سری از مدارکام دست یه شخصی باقی مونده بود خیلی اتفاقی و با یک دنیایی از، یعنی یکی از دوستام اومد به من گفتش که این مدارکت که دست یکی هست، باهاش میتونه بره حساب باز کنه باهاش میتونه بره نمیدونم اختلاس کنه، بره سیم‌کارت بخره اس ام اس تبلیغاتی بفرسته و یک دنیایی از خلاف رو، رو به روی من گذاشت که همه این اتفاقات در طول این سه چهار روز قراره برا تو بیفته و من هیچ ایده­ای نداشتم که کدومش افتاده این اتفاقات و اصلا حتی یک اتفاقات دیگری که من نمی تونستم جایی کنترل کنم، مثلا حساب بانکی رو میتونستم برم بانکا بپرسم من این جا حساب دارم یانه؟ ولی همین که یک گنگی رو به روم بود که اصلا چی کارها میتونه این با مدارک من بکنه برای خودش جریانی بود. آره این، این تجربه های پر استرس من بود تو این یکی دو سال اخیر که همه این تجربیات مدیریت استرسم از این دو اتفاق اصلی میادش.

آرمان:هم استرس داشت هم ترسناک بود اصلا بعضیش. من میترسم.

امیر: آره این آخریه رو که خودتم یادته چقدر ماجرا جدی بود.

آرمان: آره، خیلی دیگه ترسناک و عجیب بود. ولی به نظرم موضوع اصلی تو این قضیه، تو خود ماجرا رو بپذیری و بدونی با چی طرفی؟ حالا یه چیزی مثل مدرسه رو نمیشه کاریش کرد. یه چیزیه که یه ساختاری داره، نمیشه اون ساختارو اصلاح کرد و خب تو مواجه میشی با یک استرسی که باید فقط طیش بکنی.ولی چیزهایی که آدم توی کار، توی زندگی شخصی الان این روزا مواجه میشه، به نظرم یه بخش عمده ایش با خودشناسی، این که اولا خودتو بشناسی، بعد اون قضیه رو خوب واکاوی کنی. ببینی آقا با چی طرفی. به نظرم استرسو اگر نشکافی، میشه غول بی شاخ و دم، که اصلا چیزه، باکس مشکی، بلک وایت میشه [امیر همزمان: آره هیچ ایده ای راجبش نداری، خود به خود کارا اتفاق میفته]، یه چیز ترسناکی برا خودت هی می بافی، هی بافی و هی بیشتر میشه و خب هی این باعث میشه که به تو هی لطمه برسه دیگه.

امیر:دقیقا.

آرمان: ولی اگر که این رو بتونی باز بکنی، بگی آقا بدترین حالت چیه؟ من دارم متصور میشم دیگه. باید فکر کنی آقا، این فرضیات وجود داره، من چطور می­تونم این رو بهبود بدم. اصلا یادمه اولین… اولین، یه استرسی که داشتم چیز جالبی بود. من اولین باری که تو زندگیم یه سلبریتی دیدم سیامک انصاری بود، سال فکر کنم 89 این ها بود من مثلا 17 سالم بود، 18 سالم بود و اون لحظه ای که قرار داشتیم باهاش، رفتیم داخل کافه، من میگفتم که اقا من اصلا روز قبلش که خب چی بگم و چی نگم و اینا، داشتم دودوتا چهارتا میکردم واینکه اولین مواجهم سنی نداشتم و اون موقع 18 سالم بود، گفتم آقا الان چطوری مواجه بشم با این طرف و رفتم قرار و به هر حال اون ده دقیقه اولو هیچی نمی گفتم. فقط نگاه می کردم و دستمم فکر کنم شاید یه لحظه می­لرزید ولی کلا اون ده دقیقه اول بود. بعد که صحبت کردم، شروع کردم به صحبت کردن و گپ زدن، خب دیدم اینم مثل ماست. اینم بنده خدا آدمیزاده دیگه، چیز عجیبی نیست. صرفا چون که تو یک فضایی خیلی دیده شده و خب ما ازش دور بودیم، این حالت بوده. حالا این خود خونگرمی سیامک هم [امیر همزمان: دقیقا] بی تاثیر نبود. ولی به نظرم برای یه همچین چیزی به نظرم اگه من میخواستم استرسمو کم بکنم، باید یهو تو دلش نمی­رفتم. باید یه ذره دورتر وای میستادم نگاه میکردم. میرفتم مثلا یه جمعی، دورهمی یکی دو بار می­دیدمش بعد میرفتم. چون که تا حالا ندیده بودم این قشرو، یهو مواجه شدم، استرس گرفتم. ولی بعد یهو دیدم که نه، خیلی عادیه و من کلی این که چطوری صحبت بکنم، چی بگم، چی نگم و اینا، یه چیز ذهنی بوده و میتونه خیلی خوب پیشرفت و مشکلی به وجود نیومد.

امیر:این که گفتی بدترین حالتشو تصور بکنی، یه اتفاقی هم پشتش داره، کلا تو این سیره تکامل ما و اتفاقاتاتی که برای همه موجودات میفته، استرس در غالب موارد برابر با مرگ بوده. یعنی تو موقعی استرس می گرفتی که به احتمال زیاد قرار بوده بمیری. چه حیوونی میخواسته حمله کنه، چه غذات میخواسته ته بکشه، آب داشته خشک می­شده، همه اینا برابر مرگ بوده ولی تو دنیای امروز تقریباً هیچ خطری نیستش که برای تو خطر مرگ داشته باشه ولی بدن اینو نمیفهمه. یعنی تو وقتی داری با استرس مواجه میشی، بدنت واسه بدترین حالت ممکن داره آماده میشه و اون بدترین حالت ممکن مرگه. به نظر من این شاید بدیهی به نظر برسه ولی لازمه به خودت یادآوری کنی، یعنی به بدنت احترام بذاری و به خودت یادآوری کنی که ته تهش هیچی نیست واقعا، یعنی یه اتفاقیه که تو خیلی از موضوعات [آرمان همزمان: البته تو یه سری چیزا هست، تهش اگه من مریض شم مثلا ممکنه]، آره، نه حالا راجبه مریضی صحبت نمی‌کنم ولی تو خیلی از اتفاقات کاری، تو مثلا تهش باید حواست باشه که خودت واقعا مهم‌تری و این اتفاق کاریه، تهش یه مصاحبه کاری می خوای بری. این نکتش اینه که بدن به خودی خود متوجه نیست این رو، که تو قرار نیست بمیری. می دونی دارم چی می گم؟ این رو تو خیلی از این مقاله ای هم که رو اینترنت بخونی این خیلی راجبش تاکید شده که باید به خودت بفهمونی بدترین حالت ممکن چیه تو این اتفاق؟ و چیو تو آینده 5 سال تو، ده سال تو اثر گذاشته باشه؟ یه چیز دیگه ای که به من خیلی کمک میکنه تو این شرایط، مدیتیشنه. اینکه تو کلا حالا نه لزوما مدیتیشنی که یک مهارت های خاصی باید بلد باشی یا تو یه حالات خاصی باید توش قرار بگیری، همین که تو بتونی یه چند دقیقه بتونی با خودت خلوت کنی، چشاتو ببندی، موزیک آرومی گوش کنی. از بیرون شاید باز اینجوری به نظر برسه که اکی خیلی کار عادیه ولی واقعا تاثیر داره. مخصوصا که این چرخه رو قطع میکنه، چرخه ای که تو هی بیشتر و بیشتر به استرس فکر بکنی. باز این توش یه نکت مهمیه که تو اصلا چند دقیقه بیخیال ماجرا بشی. تو یه اتفاقی پیش رویه، مصاحبه کاریه، نمیدونم بیماری یک شخصیه، یه چمیدونم قرعه کشی می­خوای بری. هر اتفاق کاری، مهاجرت می خوای بکنی، اکی، تاثیری که الان استرسه بیشتر از این روش نداره، یعنی تو نمیتونی کاری واسش انجام بدی، حداقل تا فردا. خیلی مهمه که تو یه زمانی رو کلا بی خیال قصه بشی و بییای بیرون ازش و به خودت استراحت بدی، زنگ تفریح بدی به خودت. بری یه موزیک آروم گوش کنی، بری یه گیمی بازی کنی، مخصوصا راجبه چیزایی که تاثیری روش نمیتونی داشته باشی، این چرخه­هه رو قطعش بکنی. این به خود من خیلی کمک میکنه توی این شرایط این شکلی که بگم ته تهش اینه که یه اتفاق بدی میخواد بیفته ولی مرگم نیست. یه ده دقیقه بیخیالش بشم.

آرمان: اصلا یه چیزی که من از صحبتات برداشتم موضوع اینه که آقا مرگ و زندگی که نیست. اگه بخوایم طبقه بندی کنیم، فکر کنم میشه ۹۸ درصد مواردی که ما 99.9 درصد چیزهایی [امیر همزمان: 0.9 روبار] که مواجه میشی، باعث نابودیت که نمیشه. تهش اینه که اون کارو از دست میدی، مثلا اون کسی که بهش علاقه مندی رو متاسفانه به دست نمیاری یا هر چیز دیگه ای. بعد یه موارد خیلی خاصی هست که تو ممکنه اگر اون اتفاق بیفته که میگم خیلی خیلی خیلی کمه ممکنه که با جونت سر و کار داشته باشه. ولی واقع بین باشیم، این نیست. این همه مورد ممکنه در زندگی آدم یک بارم پیش نیاد حتی، پس چیزایی که ما باهشون مواجه هستیم، هیچکدوم، فقط مسیر زندگی مارو ممکنه عوض بکنه. و… و اصلا بعضی موقعا این رو به فال نیک میگیرن میگن آقا اونجا ازون کاره بیرون اومدی، یا اون اتفاقه نیفتاد ممکنه مسیر جدیدی برات باز شه، یه انرژی جدیدی بگیری. پس اینا الزاما به معنی استرس و نابودی شما نیست، یعنی اینکه اگر من یه موقعیت شغلی رو از دست میدم. یه روزنه ای برای باز میشه یه کار دیگه ای رو انجام میدم. اگر که ازین زاویه نگاه بکنیم که این اتفاقات میتونه یه شروعی باشه چون ما که میخوایم تلاشمونو بکنیم، فرض بر اینه که همه داریم تلاشمونو میکنیم برای زندگی بهتر و برای خواسته­هامون، برای همین هر اتفاقی میفته ما تلاسمون رو می­کنیم. من یه مثالی که باز مرتبطه، چند وقته، چون نزدیکم هست، چند وقت پیش یکی از اقوام نزدیک من یه توده ای تو بدنش پیدا شد و میخواستند نمونه برداری کنن که این غده سرطانی یا نه. کل خانواده و فامیل در جریان بودند و من اون لحظه اول استرس گرفتم، برا خودم همینجوری می بافتم دیگه. گفتم اگه اینجوری بشه چی میشه، اون جوری بد میشه. بعد به خودم اومدم گفتم تو الان باید مدیریت بکنی به یه شیوه­ای و گفتم اصلا موضوع چیه؟ موضوع این مورده. اصلا چقدر احتمال داره که این فلان، غده باشه؟ ۵ درصد. پس تو داری ۹۵ درصد خوشبینی رو میذاری کنار ، فقط به این 5 درصد فکر میکنی، به خاطر ذات استرس، تو فقط به بدینی هاش فکر میکنی. در مرحله اول همه گفتند که به یه پزشک صحبت کردم که پزشکه گفتش آقا اکثر موارد اینا خوش خیمه و موردی نداره. منم به خانواده گفتم که آقا اینا اکثرا خوش…خوش خیمه و اصلا جای نگرانی نداره ولی اگر یک درصد خدایی نکرده خوش خیم هم نبود، یه سری راهکار داره که میشه اینو کنترل کرد، مدیریت کرد، چون که ما نمیتونیم اینو دفعش بکنیم یا بگیم سرپوش بذاریم و بگیم بهش فکر نمی­کنیم. بع غصه بخوریم، استرس بخوریم، باید حلش بکنیم تهش. نمیشه ازش فرار کرد. باید باهاش مواجه شد. حالا استرس چیزیه که آدم باید باهاش موجه بشه و این پروسه طی شد و همه گفتن اکی یا بهبود پیدا می‌کنه و چیزی نیست یا اینکه که اگرم خدای نکرده اون طور بود ما کمک می کنیم که درست پیش بره.

امیر: آره، یادمه. چون کلا این توالی اتفاقات رو هم تو پیش بینی می کنی؛ یعنی پیش بینی می کنی اگه این بدخیم باشه اینجوری میشه، اینجوری میشه، بدترین حالتش اینه و کلا هم ذهن ما، آره اصلا ذهن ما ساخته شده برای همین که بد رو ببینه نه اینکه خوب رو ببینه، چون چیزهای خوب خطری برای تو ندارن ولی چیزهای بدن که باعث میشن بقاءت از بین بره. واسه همین تو خود به خود بدی ها رو میبینی. یکی دیگه از چیزایی که تو خودتم چون خیلی ورزش میکنی قطعا حسش کردی ورزش کردنه تو استرس. یه بخشیش حالا اینه که احتمالا با یه آدمی ورزش میکنی، دوستاتو میبنی و سرحال تر میشی و اینا. از اون طرف هم که راجع به هورمونا صحبت کردیم، وقتی سوخت و ساز بدنت بالا میره و خون رسانی سریع تر میشه و ضربان قلبت بیشتر میشه، این هورمون ها حل می شن، هورمونا از بین می‌رن و خود این حل شدن هورمون ها باعث میشه که این چرخه­هه متوقف بشه. حسش کردی فکر کنم خودت.

آرمان:دقیقا. توی ورزش تو اگر که [امیر همزمان: البته اگه تو خود ورزش استرس نگیری] یه مسابقه داشته باشی با یه آدم نامعلوم، چون خودم هر هفته تنیس بازی می کنم. اگر که با یک آدمی مواجه بشم که تا حالا باهاش بازی نکردم و اصلا نمی دونم چه جوری بازی میکنه و چقدر حرفه‌ایه؟ ناخودآگاه یه استرسی میگیرم. اولین بارم که با مربیم بازی کردم این استرسو داشتم، چون که نمیدونستم چجوری بازی میکنه و چقدر قوی تر از منه؟ ولی یکی دوجلسه که گذشت چه با اون آدمی که کلا ندیدم چه مربیم دیدم که نه استرسه رفته. حل شده به قول تو به نوعی. چون که من دیگه آدمه رو شناختم، سبک بازیشو میدونم. این یه مدله. یه مدلم هست وقتی که تو از حال میری فشارت میفته، احساس میکنی خیلی تحت فشاری یه استرسی میگیری که نکنه من الان نتونم بازی رو تموم کنم، نکنه اصلاً یهو بیهوش بشم، اینم یه مدل استرسیه که تو ورزش داری.

امیر: حالا این که خیلی اون چیزی نبود که من بهش اشاره کردم که بری از ورزش غش بکنی. ولی واقعاً این که تو بری یه دو داشته باشی [آرمان همزمان: اینم آخه یه مدل استرسه توش]، آره، نه یه چیز استرس زا منظورم نبود، یه چیز استرس حل کن بود، همین که بری بدوئی و یه ورزشی داشته باشی [آرمان همزمان: آره، آره اون که قطعا] یکم تحرکی داشته باشی، خیلی کمک میکنه به صورت فیزیکی که حالت بهتر بشه.

آرمان: اصلا تو راهکار، توی آخر پادکست ما یه سری راهکارم میخوایم بگیم راجبه اینکه چطوری مدیریت استرس داشته باشیم. ورزش یکیشه. تحرکی که تو داری توی ورزش کمک میکنه که این استرسه رو درمان بکنی، بهبود پیدا بکنی.

آرمان: خب یه سری راهکارم اگه بگیم بابت این موضوع کمک می کنه که این مدل های مختلف استرسو، چون استرس ها چند دسته ان دیگه. یه سری استرسا رو دیگه کاریش نمیشه کرد. نرخ دلار اگه میره بالا، ارزش پول کم میشه یا نمی تونم دستگاه مورد علاقمو بخرم، موبایل مورد علاقمو بخرم، یه چیزیه که متاسفانه نمیشه جلوشو گرفت. پس استرس گرفتن نداره. حالا توی هر فرد بسته به نیازش این متغیره ولی کاریش نمیشه کرد. ولی یه سری چیز ها هست که راهکار داره. یعنی چیز های شخصی که به خودمون مربوطه، به دوستان و خانوادمون مربوطه می تونیم با یه سری راهکار مثل نگرش مثبت به اون ماجرا، این که یه ذره خوبی هاشم ببینی، مدیریتش بکنی.

امیر: یادآوریش حداقل فکر کنم چیز خوبیه، همین که راجبش صحبت کردم. البته تا الانم داشتیم راجبه راهکارا حرف میزدیم [آرمان همزمان: آره بیشتر یه ذره میگم]. آره، اینکه به خودت یادآوری بکنی، چون اینا چیزایی که تو به صورت دیفالت نمیاد تو ذهنت [آرمان همزمان: پیش فرض]، آره پیش فرض، به صورت پیش فرض نمیاد تو ذهنت و اینکه به خودت یادآوری بکنی که این حالت بده است، حالت خوبه وجود داره، اون چه قصه ای قراره توش اتفاق بیفته، اینه که میگیم یادآوریش هم ممکنه که حال تو رو بهتر بکنه. باز اگه برگردیم به این که فیزیکی داره چه اتفاقی میفته، یه نکته­ای هم که من دارم تقلب می کنم و اونجا نوشته نخوردن قهوه، اینم خیلی چیز مهمیه چون تو استرس کلا ضربان قلبت بیشتر میشه و کلا چای و قهوه و کافئین خیلی مهمه که تو استرس مصرف نکنی و بذاری بدنت هی آروم و آروم تر بشه.

آرمان:البته یه جایی خوندم چای سیاه کمک میکنه. حالا نمیدونم چقدر شاید درست باشه.

امیر: حالا اینکه حس آرامشش شاید به تو این حسو بده یه قصست. البته کلا چایی کافئینش وقتی ما به صورت دم کرده می خوریم خیلی کمتر از قهوست، البته خود گیاهش کافئین بیشتری داره ولی چون مقدار قهوه ای که دم میکنیم یا اسپرسو میگیریم بیشتره، کافئینش بیشتر میشه. این قصه کافئین و هر چیزی که باعث میشه تو ضربان قلبت بیشتر بشه خیلی مهمه که مصرف نکنیم. یه قصه دیگه ای که تو کنترل استرس مهمه خواب خیلی خوبه. تو کلا وقتی خوب میخوابی همه اون اتفاقاتی که اولا تو خواب به استرسا فکر نمی کنی و این چرخه­هه رو جلوش رو میگیری. من کلا فکر کنم تو این صحبت‌هام مشخص بود، خیلی معتقدم که همه چیه ماجرا فیزیکی و هورمونیه تقریبا و هر چقدر که بتونی جلوی این ماجرا رو بگیری و چرخشو قطع بکنی، هی حالت بهتر میشه. خواب خوب من خودم خیلی تجربه کردم، واقعا مهمه. میخوای تقلب کنم یا خودت از چیزهایی که یادداشت کردی از تجربیاتت میگی؟

آرمان:آره منم الان یه چندتا مورد دیگشو میگم. قبل اینکه اینارو بگم تاکید میکنم رو این موضوع، خودشناسیه خیلی مهمه. این که اول خودتو بشناسی. چیا باعث ترست میشه، چیا باعث استرست میشه؟ چیا نقطه کورته؟ نمیدونی؟ اونا رو به نظرم آدم باید حل بکنه. یه بخشی خب طبیعتا به مدل رشدمون بر می گرده. ممکنه کودکی، نوجوانی یه سری چیزا متوجه شده باشیم، که ناخودآگاه تو اون استرسو تشدید میکنه که اینو حالا می تونیم کمک بگیریم از پزشک، بهبود بدیم و موضوع مهم تر صحبت کردنه. یعنی من اگر که دچار استرس میشم، میام با دوستای صمیمیم [امیر همزمان: اوهوم، تو خودت نریزی] بیام صحبت کنم، گپ بزنم، اونام ممکنه تجربه ای داشته باشن، یه راهکاری بدن، بگن نه اصلا اینطوری نیست و یا یاد بگیرم. اصلا برم بخونم، ببینم که این چیزی که فکر من شده، دغدغه من شده چیه؟ چون یه بخشی برای مدیریت این نالج و دانش شخصیه. یجا گفته بود که هوش هیجانی حتی، تو اگه هوش هیجانیت مناسب باشه این رفتارهای خودتو [امیر همزمان: دوزای مختلف]، می تونی رفتارای خودتو کنترل بکنی و مواجه بشی، شاید یه تعبیرش میشه پوست کلفتی، یعنی پوستت کلفت میشه بعد یه مدت و این آگاهی و دانشو داشته باشی، با هر چیزی استرس نمیگیری، نمی­ترسی چون راجبش مطالعه کردی، با آدمایی که تجربشون بیشتر بوده راجع به این موضوع گپ زدی و یه اطمینان خاطری پیدا کردی گفتی آقا من میدونم این چیزی که برای من طاعو بود، خیلی ترسناک بود، من الان دیگه صحبت کردم، خوندم اصلا اینجوری نیست، تهش اینه. تهش …

امیر:اون دانشه خیلی مهمه. بین صحبتتم اومدم، چون که خود استرس از گنگی میاد دیگه. هرچقدر یک چیزی برات گنگ تر باشه استرست در موردش بیشتر میشه. من تو اون تجربه‌ای که حالا هم تو اون تجربه قانونیه، هم تو اون قصه مدارک، اینکه سعی کنی گنگیه رو هی کمتر و کمتر بکنی، خودش خیلی چیز مهمیه. من با یک دوستی یادمه همون شب قبل از این که اون اولین باری بود که من میخواستم برم تو اون فضای قانونیه این شکلی، صحبت کردم و گفت آقا کلا قصه این شکلی نیست اون چراغی که رو سقف تکون میخوره. نشون میده که یه میزیه، مثلا میشینی صحبت می­کنی، ماجرا حل میشه و خود اینکه من تصوری داشته باشم که قراره اونجا چه اتفاقی بیفته خیلی کمک میکنه و اینم که میگی پوست کلفت میشی، پوست کلفتی از همین بیشتر شدن دانست دیگه. تو موقعیت های مختلفو تجربه میکنی. تو موقعیت های بعدی گنگی کمتری داری، توی اون موقعیت ها و این خیلی بهت کمک میکنه [آرمان همزمان: دقیقا]. یه نکته دیگه هم بگم، نمیدونم فکر کنم تو خیلی اهلش نیستی با توجه به وزن و ابعادی که ازت میبینم، ولی کلا غذای خوبم خیلی کمک میکنه تو استرس. حرف شکموها نیستش. چون بدنت میره تو فازی که …

آرمان: الان منظورت اینه که من خیلی فیتم دیگه.

امیر:حداقل من دارم فیت میبینم.

آرمان: اونایی که گوش میکنن یه دفعه ای یه چیز عجیبی متصور نشن.

امیر: غذای خوب خوردن البته نه فقط اینکه تو بری هی چربیو اینا بخوری و هی حال بکنی. کلا غذای خوب خوردن. چون بدنت توی این حسه که خطایی داره ما رو تهدید میکنه و دوست داره که همه مواد مغذی رو داشته باشه توی خودش. اینکه کلا به خودت برسی و خوب بخوابی و خوب بخوری واینا، یکی از این قصه های مهمه که البته ما یه چیزی به اسم پرخوری هیجانی که این جا واردش نمیشیم. بهونه نیار اگه میخوای پرخوری کنی، فقط استرستو کنترل شده باید داشته باشی.

آرمان: یه دو سه تا مورد دیگه مونده، من اینجا نوشتم، اینم به نظرم بگیم، راهکارایی که گفتیم به نظر کامل بوده به نسبت به نظرم.

امیر: آره، حالا بیشترشم واقعا تجربه شخصیه دیگه، شاید واقعا هر کسی یه تجربه ای داشته باشه، خیلی همخوشحال میشیم که …

آرمان: یکی شاید موزیک گوش کنه خیلی آروم شه استرسش.

امیر: آره همش تجربیاتی خودمون داشتیم.

آرمان: این چیزی که کلیه، یعنی نمیشه گفت برای همه جواب میده.

آرمان:استفاده از موبایل خیلی موضوع مهمیه. اینکه ما الان موبایلا خیلی دیگه با زندگیم گره خورده. اینکه کل ۲۴ ساعت نوتیفیکیشن ها، اطلاع رسانی ها روشن باشه ما هر لحظه به ما میگن این رفت و اون آمد، این اتفاق افتاد، شاید لازم نباشه ما انقدر همه چیز رو بدونیم در لحظه، بله.

امیر:خوندن اخبار اصلا، خودش یه بدترین چیزه ممکنه تو این عالم[آرمان همزمان: آفرین، دقیقا].

آرمان:اصلا یه سری اتفاقات هست ما چه بدونیم چه ندونیم هیچ تاثیری روی زندگیمون نمیذاره.یک عادتی متاسفانه شکل گرفته که بله لازمه توی سال­هایی که هستیم، توی عصری که هستیم باید تا جایی که میشه اطلاعاتمون رو زیاد کنیم، ولی اطلاعات مفید؛ اینکه یه جا جنگی شده یا اتفاق بدی افتاده…

امیر: الان یک ساله هر شبی بزنی بی بی سی داره میگه که چیز شده، تنش در خاورمیانه بالا گرفته و فردا قراره به ما حمله کنن.

امیر:دقیقا، دقیقا.

امیر:اینکه، حالا اگر علاقه مندی خب بحثش جداست. دوست داری اخبارو دنبال کنی ولی اینکه صرفا از سر ناچاری یا اینکه وقت آزاد داریم دنبال کنیم، به نظرم آدم کارهای… حتی بشینه فیلم ببینه، کتاب بخونه خیلی بر حسب سلیقش مفیدتره. و من خودم الان دارم تمرین می کنم چند وقتیه که اصلا صبحا که بیدار میشم، حداقل اون یه ربع اولو گوشیمو چک نکنم، برم صبحونمو بخورم [امیر همزمان: تو حال خودتی]، یه ربع، نیم ساعت، یه ساعت بستگی به روزش داره و اینکه چقدر کار داشته باشم، ولی همون یه ربع من چند روز امتحان کردم خیلی کمک کرده به این که آقا همون اول که بیدار میشی یا موقع خواب اینکه تا لحظه ای که چشاتو میبندی، این یه راهکاره که من دوست دارم، شاید یکی دیگه دوست داشته باشه چک بکنه.

امیر: منم البته مدت هاست راضیم ازون موضوعی که کلا توییتر و اینستاگرام رو گوشیم ندارم اصلا.

آرمان: آره هر کسی یه متد خودشو، روش خودشو داره ولی به نظرم این خیلی جواب میده یه چیزی مثل نه گفتن کمک میکنه که این خودش موضوع یکی از قسمت های دیگه ماست، یعنی حالا تو قسمت های بعدی [امیر همزمان: از فصل دو سراغش میریم]، آره، راجبه نه گفتنم صحبت می کنیم که اگه شما نه بگید، چقدر این استرستون کم میشه یعنی این که اصلا جلوشو میگیرید.

امیر: مثلا من اگه هفته پیش به تو نه گفته بودم در مورد این پادکست، لازم نبود اینقدر استرس داشته باشم که سفر نرم و بیام ضبطش بکنم.

آرمان: دقیقا، آفرین. یه مثال دقیق و درست از نه گفتن که استرسم دنبال داره.

امیر: خیلی هم خوب. نکته دیگه ای مونده که راجبش صحبت کنیم؟ در مورد استرس؟

آرمان: نکته دیگه نه، دیگه هرچیزی که نوشته بودیم و تو فکرامون بوده رو فکرکنم گفتیم کم و بیش و دیگه چیزی نمونده.

امیر: آره دیگه ورزشو گفتیم، غذا رو گفتیم، موزیکو گفتیم؛ آره منم فکر کنم هرچیزی رو که حداقل تجربه خودم بود رو گفتم.

آرمان:عالی.

امیر: خیلی خب. آقا این قصه [آرمان همزمان: به لحظه آخر رسیدیم] آی تیونز و اپ­های پادگیرم اکی شده.

آرمان: یه توضیحی الان میدی الان اصلا کجا هستیم و چطوریه ماجرا اگه دنبالمون خواستن بکنن.

امیر: آره ما اپ رو میزبان های حرفه ای پادکست گذاشتیم، رو لیپسین گذاشتیم، اگه کسی هم دوست داره بدونه که پادکسست کجاش ولی این تیکه مهم نیست، این تیکش توصیه پادکستی بود. الان روی همه اپای پادگیر، اپل پادکست، من اندروید ندارم ولی فکر کنم یه چیزی هم به اسم گوگل پادکست هست، کست باکس، همه این جاهایی که باهاش بقیه پادکستارو گوش میکنید، میتونید باهش پادکست مارم گوش بکنید. پادکست لم به فارسی سرچ بزنید براتون میاد. البته با ال ای ام انگلیسی هم میاد ولی انقدر ال ای ام های دیگه هست که سخت تر میشه پیدا کردنش. تو اسپاتیفای هم میاد، اونم باز با پادکست لم سرچ بزنیم هستش، و روی تلگرام هم ار در نهایت هیچکدوم این راه ها رو باهاش راحت نیستسد، روی تلگرام هم به آدرس @lempodcast هستش. و سایتمون هم lempodcast.ir، هم اپیزودایجدید هست، هم به زودی متن اپیزودا رو میذاریم. این تیکشو نمیدونستی…

آرمان: اینو من نه…جالبه، نمیدونم کی میخواد انجام بده ولی…

امیر: نه من صحبت کردم اکی شده، متن اپیزودا رو میذاریم، راه های ارتباطو، راه های سوشال نت ورکا رو اینکه از کجا بشنویم هم هست.

آرمان:خیلی هم عالی. همه جا هستیم دیگه. دیگه پلتفرمی نیست که نباشیم.

امیر: آره، واقعا دیگه بهونه ای نیست. خوشحال میشیم که نظراتتون رو از این طرق مختلف به گوش ما برسونید. هفته خوبی اشته باشین. مراقب خودتون باشین. آخر هفته خوش بگذره. تا قسمت بعد.

آرمان:خدافظ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *